کد مطلب:28560 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

عمرو بن عاص












او سیاستبازی فریبگر، نیرنگبازی چیره دست، و شخصیتی چند چهره و شگفت انگیز است. او را یكی از چهار فرد زیرك و هوشمند عرب دانسته اند.[1] او ریشه در فحشا دارد.مادرش (نابغه)، از بدكاره های مشهور است.چون عمرو در سال 50 قبل از هجرت به دنیا آمد، مادرش او را به پنج نفر منسوب می دانست و از این میان، عاص را برگزید و بدو ملحقش كرد.[2] بدین ترتیب، عمرو در دامن كسی رشد یافت كه پیامبرصلی الله علیه وآله را بسیار هجو می كرد؛ همان كسی كه سوره «كوثر»، او را «ابتر (نسلْ گسیخته)» خواند[3] و امام حسن علیه السلام از او چنین یاد كرد:

ألأَمُهُم حَسَباً وأخبَثُهُم مَنصِباً.[4].

وی پست ترین آنانِ از جهت نَسَب، و پلیدترین آنها از نظر جایگاه است.

به روزگاری كه پیامبر در مكّه بود، عمرو بن عاص، ایشان را بسیار آزار می داد و هجو می كرد. پیامبر خدا در برابر این همه خیره سری و هرزه درایی، او را نفرین كرد و فرمود:

اللَّهُمَّ إنَّ عَمرَو بنَ العاصِ هَجانی، وأنتَ تَعلَمُ أنّی لَستُ بِشاعِرٍ، فَالعَنهُ مَكانَ كُلِّ بَیتٍ هَجانی لَعنَةً.[5].

بار خدایا! عمرو بن عاص، مرا هجو كرده است و تو می دانی كه من شاعر نیستم.پس در برابر هر بیت شعری كه مرا هجو كرده است، بر او نفرین فرست.

هنگامی كه گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت كردند، عمرو بن عاص، فرستاده قریش بود كه به دربار نجاشی رفت تا آنان را بازگرداند كه در این مأموریت، توفیق نیافت.[6].

ابن ابی الحدید، در توصیف عمرو بن عاص می گوید:

عمرو، یكی از كسانی بود كه در مكّه پیامبرصلی الله علیه وآله را آزار می داد و به ایشان ناسزا می گفت و در راه ایشان سنگ می انداخت.پیامبر خدا شب ها از خانه بیرون می رفت و كعبه را طواف می نمود و عمرو در راهش سنگ می انداخت تا بر زمین بیفتد....به جهت دشمنیِ بسیار وی با پیامبر خدا، مردمان مكّه او را نزد نجاشی فرستادند تا وی را نسبت به دین جدید (اسلام)، بی میل سازد و مهاجران مسلمان را از كشورش بیرون رانَد و اگر بتواند، جعفر بن ابی طالب را به قتل برساند.[7].

او در جنگ های متعدّدی همدوش با مشركان، علیه مسلمانان جنگید[8] و چون قدرت روز افزون اسلام را دریافت، در سال هشتم هجری و قبل از فتح مكّه، اسلام آورد.[9].

عمرو با فنون جنگی آشنایی داشت. پیامبرصلی الله علیه وآله فرماندهی سپاه ذاتُ السَّلاسل را بدو سپرد، با این كه ابو بكر و عمر هم در آن لشكر بودند.[10] او در هنگامه رحلت پیامبر خدا، در پی مأموریتی در عُمّان به سر می بُرد.[11].

عُمَر به او علاقه شگفتی داشت و او را بزرگ می داشت و از او تجلیل می كرد.[12] وی در زمان عمر، مصر را فتح كرد و از سوی عمر، به حكومت آن دیار، منصوب شد.[13].

در زمان عثمان نیز مدّتی بر منصب ولایت مصر بود؛ امّا عثمان براساس سیاست حاكمیت بخشیدن به امویان، عمرو را عزل كرد و عبد اللَّه بن سعد را- كه برادر مادری اش بود- به جای او گمارد.[14] عمرو از این عزل، اندوهگین گشت و كینه عثمان را به دل گرفت و در شعله ور ساختن شورش علیه عثمان، نقش جدّی داشت.[15].

عمرو بن عاص از یك سو بسیار زیرك و زمان شناس بود و از سوی دیگر، دنیاگرا و هواپرست. بدین سان، او خوب می دانست كه با كسانی چون علی علیه السلام نمی توان كنار آمد.از این رو، چون ایشان به خلافت رسید، به سوی معاویه رفت[16] و خود، علّت این رویگردانی و رویكرد را دنیا خواهی دانست و به معاویه گفت:

إن هِیَ إلَّا الدُّنیا نَتَكالَبُ عَلَیها.[17].

آنچه بر سرِ آن، ستیز می كنیم، چیزی جز دنیا نیست.

چنین بود كه ولایت مصر را شرط همكاری و همراهی با معاویه قرار داد.[18] او در جنگ صِفّین، فرمانده لشكر شام، مشاور معاویه و صحنه گردان معركه بود.[19].

ابن عاص، سیاه دل و تیره جان بود و دنیاپرستی، یكسره او را از دیدن حق، ناتوان ساخته بود، در حالی كه فضایل علی علیه السلام را می دانست و همیشه بدانها تصریح كرده بود[20] و نیز عمّار و شخصیت او را می شناخت. او به سخن معجزه آسای پیامبر خدا كه به عمّار فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغیة؛ تو را گروه سركش خواهد كشت» نیز باور داشت[21] و از سوی دیگر، پستی ها و رذالت ها و ستمگری های معاویه را نیز دریافته بود.

او خود نیز در پستی و حقارت، بی بدیل بود. در جنگ با علی علیه السلام، چون مرگ را در چند قدمی خود دید، در برابر امام علیه السلام كشفِ عورت كرد و با این حیله ننگ آور، از مرگ، نجات یافت.[22].

او نقشه بر سرِ نیزه كردنِ اوراق قرآن را در اوج جنگ و در هنگامه شكست های پی در پی لشكر معاویه، طرّاحی كرد و لشكر شام را از نابودی و شكست قطعی در صفّین رهانْد.[23].

او در ماجرای حَكَمیت، نمایندگی معاویه را به عهده گرفت و با فریب دادن ابو موسی اشعری، نتیجه حكمیت را به سود معاویه تغییر داد[24] و بدین سان، زمینه فتنه های دیگری را به وجود آورد.

عمرو عاص، یكی از طرّاحان چیره دستِ سیاست های تبلیغی علیه علی علیه السلام بود[25] و جوسازی ها، عوام فریبی ها و صحنه سازی های او علیه علی علیه السلام نشانه ای از پستی، زشت خویی و فریبگری اوست، كه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه (خطبه 84)، اشاره ای بلیغ به آن دارد.

او در مصر با محمّد بن ابی بكر جنگید و با چیره گشتن بر او، حاكمیت مصر را به چنگ آورد.[26].

عمرو به سال 43 هجری درگذشت[27] و ثروت بسیار و درهم و دینار فراوانی از خود بر جای گذاشت. آورده اند كه فقط اموال منقول او، هفتاد بار شتر طلا بوده است.[28].









  1. سیر أعلام النبلاء: 15/58/3، تهذیب الكمال: 4388/82/22، اُسد الغابة: 3971/234/4.
  2. ربیع الأبرار: 548/3، العقد الفرید: 347/1، شرح نهج البلاغة: 284/6 و285.
  3. البدایة والنهایة: 104/3 و ج 307/5، الدرّ المنثور: 647/8.
  4. شرح نهج البلاغة: 291/6.
  5. الإیضاح: 84، الاحتجاج: 36/2، شرح نهج البلاغة: 282/6 و ص 291.
  6. مسند ابن حنبل: 1740/431/1، السیرة النبویّة، ابن هشام: 357/1.
  7. شرح نهج البلاغة: 283/6.
  8. سیر أعلام النبلاء: 15/63/3، البدایة والنهایة: 236/4.
  9. اُسد الغابة: 3971/232/4، البدایة والنهایة: 236/4.
  10. سیر أعلام النبلاء: 15/67/3، تاریخ الطبری: 32/3، تاریخ دمشق: 146/46.
  11. تاریخ الطبری: 258/3 و ص 302، سیر أعلام النبلاء: 15/69/3، تاریخ دمشق: 152/46.
  12. النجوم الزاهرة: 63/1 و64.
  13. سیر أعلام النبلاء: 15/58/3، تاریخ الطبری: 104/4-106 و241.
  14. سیر أعلام النبلاء: 8/34/3 و 15/71، تاریخ الطبری: 253/4.
  15. أنساب الأشراف: 192/6 و 209 و 74/3، سیر أعلام النبلاء: 15/73/3.
  16. تاریخ الطبری: 560/4، اُسد الغابة: 3971/234/4، البدایة والنهایة: 26/8.
  17. سیر أعلام النبلاء: 15/72/3، تاریخ دمشق: 167/46، النجوم الزاهرة: 63/1.
  18. أنساب الأشراف: 74/3، سیر أعلام النبلاء: 15/72/3، تاریخ الطبری: 98/5.
  19. تاریخ الطبری: 563/4 و ج 12/5، الكامل فی التاریخ: 359/2 و ص 371، الفتوح: 537/2.
  20. أنساب الأشراف: 73/3، تاریخ الطبری: 561/4، الأخبار الطوال: 158، وقعة صفّین: 37.
  21. الكامل فی التاریخ: 381/2، الفتوح: 74/3، البدایة والنهایة: 268/7، وقعة صفّین: 341.
  22. الفتوح: 47/3، البدایة والنهایة: 20/4 و 264/7.
  23. أنساب الأشراف: 98/3، تاریخ الطبری: 48/5، الكامل فی التاریخ: 386/2، الفتوح: 181/3.
  24. تاریخ الطبری: 51/5 و 70، الكامل فی التاریخ: 396/2، اُسد الغابة: 3971/234/4.
  25. نهج البلاغه: خطبهء 84، الأمالی: طوسی: 208/131، الغارات:513/2.
  26. تاریخ الطبری:100/5-105، الكامل فی التاریخ: 412/2، اُسد الغابة: 3971/234/4.
  27. المستدرك علی الصحیحین: 5907/513/3 و 5910 و 5909.
  28. سیر أعلام النبلاء: 15/77/3.